سلبریتیها طلاق نمیگیرند؛ 'آگاهانه جدا میشوند'
خبر جدایی گوئینت پالترو و کریس مارتین پس از ۱۰ سال ازدواج انعکاس وسیعی در رسانهها و شبکههای اجتماعی داشته است. در توئیتر موجی از همدردی و احساس تاسف و البته طنز و حتی تمسخر در واکنش به این خبر راه افتاد.
وبسایت گوئینت پالترو به نام گوپ که این خبر را با توضیحی منتشر کرد مدتی از دسترس خارج شد و همه به تکاپو افتادند که ببینند "جدایی آگاهانه" (conscious uncoupling)، اصطلاحی که خانم پالترو برای طلاقش بکار برده یعنی چه؟
گوئینت پالترو در یادداشت کوتاهی نوشت که یکسال برای نجات رابطه تلاش کرده اما با "قلبی پر از اندوه" در عین اینکه او و کریس مارتین هنوز "عاشق" هم هستند اما تصمیم گرفتهاند "آگاهانه جدا باشند".
اما رسانهها هم واکنش گستردهای به این خبر نشان دادند که بسیاری از آنها یا در توضیح این اصلاح بود یا در نفی یا حتی تمسخر فرهنگ موسوم به "سلبریتی".
اما شیوهای که پالترو و مارتین برای اعلام طلاق خود انتخاب کردهاند واکنشهای منفی هم به همراه داشته است.
گاردین در مطلب طنزی بجای جدایی آگاهانه اصطلاح "تزویج ناخودآگاه" (unconscious coupling) را بکار گرفته است.
این روزنامه حداقل چهار مطلب در این زمینه دارد. آن پرکینز در یکی از آنها نوشت: "یکی از ویژگیهای افراد معروف که آنها را از دیگران متمایز می کند توانایی آنها در تغییر دادن واقعیت است تا میدان نیرویی ایجاد کنند تا قوانین عادی که بقیه ما با آنها زندگی می کنیم در آنجا از کار بیفتد."
جان والش در ایندیپندنت نوشته "جدایی آگاهانه یعنی چه؟ یعنی طلاق یا چیزی دیگر؟ یعنی اینکه دیگر با هم سکس ندارند یا یعنی اینکه دو واگن قطار از هم جدا شده است." او در ادامه به اینکه افراد معروف چگونه اسامی دیگری برای طلاق بکار برده اند پرداخته است و از الیزابت تیلور نقل قول کرده که طلاق واژه زشتی است.
بیبیسی هم به اینکه چطور افراد معروف طلاق خود را توصیف کرده اند در یاداشتی اشاره کرده است.
دامیل داداریو در سالن رفتار پالترو را متکبرانه توصیف کرده و گفته است او برای اینکه توضیح دهد چرا از شوهرش جدا می شود اصلاحی را "پرانده" که نشانه "آگاهی" باشد که یعنی "او بهتر از آدمهای خردهپا طلاق میگیرد و بعد با استفاده از کار مشترک یک متخصص سلامت و یک ارتودونتیست هومیوپات به عموم توضیح داده چرا آدمهای بزرگسال از هم طلاق میگیرند."
مایکل هوگان در تلگراف نوشته این توصیه "نسنجیدهای" بوده که این اصطلاح جدید اختراع شود تا [این طلاق] را یک "تصمیم عمیقا روحانی و به نوعی فرصتی برای رشد فردی همه جانبه نشان داده شود."
او در ادامه مطلب معانی جدیدی را به طنز برای بعضی اصلاحات مثل "تصمیم مشترک" یا "من تو را دوست دارم اما عاشق تو نیستم" توصیه کرده است.
جدایی آگاهانه
خانم پالترو البته توضیح "جدایی آگاهانه" را به دکتر حبیب صادقی و دکتر شهرزاد سامی، زن و شوهر پزشک و دندانپزشک ساکن لس آنجلس، واگذار کرد که در مطلبی در زیر همان یادداشت این مفهوم را توضیح داده بودند.
در این مقاله دکتر صادقی و دکتر سامی طلاق را تصمیمی "تکاندهنده و دشوار" برای همه افراد درگیر توصیف کردند که هیچ مرهمی جز زمان درد آن را تسکین نمیدهد اما میتواند وجه مثبتی هم داشته باشد.
آنها استدلال میکنند آمار پنجاه درصدی طلاق به ما میگوید باید نگاه تازهای به رابطه داشته باشیم:
"متوسط طول عمر بشر در اواخر دوران نوسنگی (پنجاه تا ده هزار سال قبل از میلاد) ۳۳ بوده است. تا سال ۱۹۰۰ متوسط طول عمر مردان ۴۶ و برای زنان ۴۸ سال بوده است. الان این رقم به ترتیب به ۷۶ و ۸۱ سال رسیده است."
"از ۵۲ هزار سال پیش تا ابتدای قرن بیستم طول عمر بشر ۱۵ سال افزایش داشته اما در ۱۱۴ سال اخیر این افزایش برای مردان ۴۳ و برای زنان ۴۸ سال بوده است."
چون عمر کوتاه بوده کسی هم مثلا ۲۵ تا ۵۰ سال با کسی در رابطه نمیمانده است.
"جامعه مدرن به مفهوم ازدواج برای تمام عمر وفادار مانده اما وقتی ما سه برابر انسانهای اولیه عمر میکنیم، شاید لازم است این ساختار را از نو تعریف کنیم."
دکتر صادقی و دکتر سامی استدلال میکنند جسم و روان ما "برای اینکه سه، چهار یا پنج دهه از عمرمان را فقط با یک نفر باشیم، ساخته نشده است."
به نظر آنها زوجهایی که میتوانند سالهایی طولانی با رضایت در کنار هم زندگی کنند استثنا هستند نه قاعده. آنها یادآور میشوند که مزدوج ماندن به معنای رضایت از رابطه نیست:
اینکه دو نفر تا آخر عمر (با طول عمر قرن بیست و یکمی) با شادی در کنار هم زندگی کنند نباید "معیار یک رابطه صمیمانه موفق باشد."
دو نفری که وارد رابطه میشوند تصویری آرمانی از هم تصویر می کنند و فکر میکنند "عشق زندگی" خود را یافته اند و "ویژگیهای مثبت" به آنها نسبت میدهند.
اما دیر یا زود این روند معکوس می شود و بعد نسبت دادن "ویژگیهای منفی" به یکدیگر آغاز می شود.
اما چون اعتقاد جدی به اینکه ما تا زمانی که مرگ ما را از هم جدا کند با هم میمانیم باعث میشود ازدواج خود را به مثابه "شکست" ببینیم و این با خود "شرم و گناه و افسوس" میآورد.
"برای تغییر مفهوم ازدواج" باید ساختار تفکر منجمدی که درباره ازدواج داریم تغییر دهیم. "اینکه باید با کسی برای همه عمر زندگی کنیم فشار بیش از اندازهای به فرد میآورد."
"شاید به این دلیل است که بسیاری افرادی که می گویند رابطه طولانی مدتشان به محض اینکه ازدواج کردن یک شبه تغییر کرده است. آدمها عوض نشدهاند اما انتظارات عوض میشود."
از این منظر دکتر صادقی و دکتر سامی جدایی آگاهانه را پیشنهاد کردهاند، که در آن کسی بد نیست بلکه دو نفر هم معلم هستند هم شاگرد.
"جدایی آگاهانه برای که تصمیم گرفته اند یکدیگر را به چشم آموزگار خود ببینند، تمامیت روحی به همراه میآورد."
آنها می گویند جدایی آگاهانه فرصتی است که فرد با درون خود و احساسات و عواطف منفی آن مواجه شود و تعادل بین انرژی های درونی مردانه و زنانه خود برقرار کند.
بنابراین "طلاق برای هر دو آسانتر خواهد بود اگر جدایی آگاهانه را انتخاب کنند."